بوستان عشق آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ
چهارشنبه 91 خرداد 17 :: 6:59 عصر :: نویسنده : ضیاءالدین فضلی
من امشب سکوت دلم را شکستم سکوت شبستان غم را شکستم قسم خورده بودم که عاشق نباشم من به عشق تو شکوه عشق را شکستم ******************************************** می خوام برم یه جایی دلم گرفته از اینجا یه جایی که دور باشم از غصه های دنیا دلم اسیر نباشه اشکام غلیظ نباشه اگر غلیظ هم باشه به پای عشقم باشه ******************************************** تا به کی باید بمانم یک سئول بی جواب ******************************************** گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست موضوع مطلب : |
||